کد مطلب:316642 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:310

گریه امام حسین برای بچه آهو
شخص عربی به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و عرض كرد: یا رسول الله! بچه آهویی را صید كرده ام و برای فرزندانت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام آورده ام، رسول خدا صلی الله علیه و آله آن بچه آهو را قبول كرد و در حق آن مرد عرب دعا كرد. در آن لحظه امام حسن علیه السلام نزد



[ صفحه 39]



رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و رسول خدا هم بچه آهو را به آقا امام حسن علیه السلام داد. مدتی نگذشته بود كه امام حسین علیه السلام آمد و دید امام حسن علیه السلام با بچه آهو بازی می كند. آقا امام حسین علیه السلام سؤال كرد: این بچه آهو را چه كسی به شما داد؟ سپس نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: چرا فقط بچه آهو را به امام حسن علیه السلام دادی و به من ندادی؟

رسول خدا علیه السلام با ملاطفت و رفتار خوش، امام حسین علیه السلام را آرام می كرد؛ ولی امام حسین علیه السلام به گریه افتاد. آن ها به اتفاق هم نزدیك مسجد رفتند، سپس به پشت سرشان نگاه كردند، یك موقع دیدند كه آهویی با بچه اش به راه افتادند و پشت سر آن ها گرگی است، آن آهو، بچه اش را پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله آورد، وقتی آن ها خدمت آن حضرت رسیدند، آهو به زبان فصیح گفت: یا رسول الله! من دو بچه داشتم، صیاد یكی از آن ها را صید كرد و خدمت شما آورد و یك بچه برای من ماند و من خوشحال بودم و داشتم بچه ام را شیر می دادم، ناگهان شنیدم كسی به من گفت: بشتاب بشتاب و بچه خود را خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله ببر؛ زیرا حسین علیه السلام در نزد جدش نزدیك است به گریه بیفتد، آن گاه ملائكه سرهایشان را از عبادتگاه خودشان بلند كردند و گفتند: اگر حسین علیه السلام گریه كند همه ی فرشتگان گریه می كنند.

آن گاه آهو گفت: خدا را سپاس می گویم قبل از جاری شدن اشك از چشم حسین علیه السلام به شما رسیدم. ناگهان صدای تحلیل و تكبیر از اصحاب آن حضرت بلند شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله در حق او دعای خیر



[ صفحه 40]



فرمودند و حسین علیه السلام بچه آهو را گرفت و نزد مادرش حضرت زهرا علیهاالسلام برد و آن ها بسیار خوشحال شدند. [1] .


[1] بحارالانوار، ج 43، ص 412.